طرحواره درمانی با بزرگسالان: کلید شناسایی و ترمیم الگوهای فکری و هیجانی دیرپا
طرحواره درمانی یکی از شاخه های درمان شناختی- رفتاری است که بر مفهومی به نام "طرحواره" به عنوان عنصری کلیدی در درمان متمرکز است. هدف این روش درمانی، شناسایی و ترمیم طرحوارههای ناکارآمد است به گونهای که با طرحوارههای کارآمد جایگزین شوند و در نتیجه، سلامت روان فرد بهبود یابد.
طرحوارهها الگوهای فکری و هیجانی عمیقی هستند که از کودکی در ذهن ما شکل میگیرند و تعیین میکنند که چطور خودمان، دیگران و دنیا را ببینیم و درک کنیم. آنها مانند عینکی عمل میکنند که از پشت آن به دنیا نگاه میکنیم و به تجربیاتمان معنا میدهیم. طرحوارهها نقش مهمی در شکلگیری افکار، احساسات، رفتارها و روابط ما دارند.
با پاسخ به ۲۱ سوال از وجود یا عدم افسردگی آگاه شوید
طرحوارههای ناکارآمد چگونه شکل میگیرند؟
طرحوارهها در دوران کودکی و نوجوانی شکل میگیرند و حاصل ترکیبی از عوامل ژنتیکی و تجارب اولیه رشدی، به ویژه در ارتباط با خانواده و محیط نزدیک فرد هستند. طرحوارهها میتوانند به صورت کارآمد یا ناکارآمد باشند. در فرایند درمان، تمرکز اصلی بر شناسایی و اصلاح "طرحوارههای ناکارآمد" است.
همه ما از بدو تولد با مجموعهای از نیازهای هیجانی اساسی به دنیا میآییم؛ به عنوان مثال، نیاز داریم دوست داشته شویم، امنیت و آرامش داشته باشیم، درک شویم و احساساتمان مهم شمرده شوند، تشویق شویم و .... وقتی این نیازها به درستی و به اندازه برآورده شوند، احساس امنیت، آرامش و اعتماد به نفس در ما شکل میگیرد. اما اگر این نیازها نادیده گرفته شوند یا بیش از حد ارضا شوند، ممکن است باعث ایجاد برداشتهای منفی و تحریفشدهای از خود، دیگران و دنیا شوند. در نتیجه، طرحوارههای ناکارآمدی در ذهنمان شکل میگیرند که به آنها «تلههای زندگی» هم گفته میشود.
طرحوارههای ناکارآمد معمولاً حاصل الگوهای تکرارشوندهای از تجربیات تلخ و آزاردهندهای هستند که فرد در دوران کودکی و نوجوانی با خانواده، همسالان یا اطرافیان تجربه کرده است. این تجربیات میتوانند شامل طرد شدن، انتقادهای مکرر، بدرفتاری یا حتی حمایت بیش از حد باشند. این طرحواره ها به تدریج در ذهن کودک ریشه میدوانند و با گذر زمان، عمیقتر و ماندگارتر میشوند.
زمانی که این طرحوارههای ناکارآمد شکل میگیرند، بر نوع نگاه ما به خودمان، دیگران و دنیای اطرافمان تأثیر میگذارند. از آنجا که این طرحوارهها اغلب غیرواقع بینانه و منفی هستند، موجب میشوند برداشت ما از خود، دیگران و روابط مان نیز تحریفشده و منفی باشد. در نتیجه، به مرور زمان و در جریان زندگی بزرگسالی، مشکلاتی در حوزههای مختلف شخصی، ارتباطی، خانوادگی، شغلی و... ایجاد میکنند.
طرحوارهها چگونه بر افکار و احساسات تاثیر میگذارند؟
وقتی یک طرحواره فعال میشود، افکار و احساسات ما به شدت تحت تأثیر آن قرار میگیرند. در چنین لحظاتی، فرد ممکن است دچار هیجانات منفی شدید شود و افکاری به ذهنش برسد که با واقعیت چندان همخوانی نداشته باشد. مثلاً فردی که در دوران کودکی تجربه طرد شدن از اطرافیان را داشته و طرحواره «رهاشدگی» در او شکل گرفته است،ممکن است باورهایی مانند "من طرد خواهم شد" داشته باشد. این باور باعث میشود که او ترس و اضطراب زیادی را تجربه کند و در روابط خود همواره منتظر طرد شدن باشد. به طور مثال، اگر دوستش یک روز دیر پاسخ پیامش را بدهد، بلافاصله فکر کند: «حتماً از من دلخور شده»، «میخواهد رابطهاش را با من قطع کند»، یا «من ارزش دوستداشتن ندارم».این افکار میتوانند اضطراب، ناراحتی و احساس ناامنی زیادی ایجاد کنند.
در مثال دیگری، فردی که در کودکی همیشه خواستههایش برآورده شده و هیچگاه خواسته های او رد نشده، ممکن است در بزرگسالی تصور کند که دیگران همیشه موظف به اجرای خواستههای او هستند. از این رو، این فرد تحمل ناکامی و شنیدن جواب "نه" را ندارد و این دیدگاه میتواند او را با مشکلات و تنشهای جدی در روابط و تعاملات اجتماعی مواجه کند.
از آنجا که طرحوارهها در سالهای ابتدایی زندگی در ذهن ما شکل میگیرند، به تدریج به بخش مهمی از تصویر ذهنی ما از خودمان و برداشتمان از دنیا تبدیل میشوند؛ به عبارتی، بخشی از هویت ما را میسازند. به همین دلیل، طرحوارهها به صورت خودکار و عادتگونه عمل میکنند؛ یعنی وقتی با یک موقعیت چالشبرانگیز مواجه میشویم، ذهن ما بی آن که متوجه باشیم اطلاعات را طوری تحریف میکند که با باورهای قدیمیمان هماهنگ باشد و آنها را تأیید کند، بدون آنکه واقعیت فعلی یا شواهد موجود را در نظر بگیریم.
برای مثال، زنی را در نظر بگیرید که باور دارد «من ذاتاً فرد ناخوشایندی هستم». هر بار که کسی او را ترک میکند، به این تجربه بر مبنای باوری که نسبت به خود دارد، معنا میدهد و در نتیجه تصویر ذهنی او دوباره تایید می شود و به تدریج حس ناخوشایند بودن برایش تبدیل به یک حقیقت تغییرناپذیر میشود.
فرایند درمان در طرحواره درمانی چگونه پیش میرود؟
باید خاطرنشان ساخت که طرحوارههای ناکارآمد انواع مختلفی دارند؛ مانند طرحوارههای طردشدگی/رهاشدگی، محرومیت هیجانی، نقص/ شرم و ... .نمیتوان تنها بر اساس یکی دو تجربه در دوران کودکی، بهطور قطعی تشخیص داد که فرد دارای کدام طرحواره است. شناسایی دقیق این طرحوارهها نیازمند ارزیابی تخصصی و دقیق در فرایند روان درمانی است.
در گام نخست، درمانگر به مراجع کمک میکند تا طرحوارههایش را شناسایی کرده و ریشه آنها را در دوران کودکی و نوجوانی بفهمد. سپس تأثیراین طرحوارهها بر زندگی گذشته و فعلی مراجعه کننده—از جمله مشکلاتی که به خاطر آنها مراجعه کرده—مورد بررسی قرار میگیرد.در ادامه، با بهره گیری از راهبردهای شناختی، تجربه گرایانه و رفتاری، مراجعه کننده میآموزد چگونه این باورهای عمیق را به چالش بکشد، احساسات مرتبط را تجربه و بیان کند و به تدریج رفتارهای سالمتری را جایگزین نماید.
در تمام این فرایند، درمانگر با ایجاد فضایی امن و حمایتی در چارچوب رابطه درمانی، زمینه ترمیم الگوهای ارتباطی مخرب دوران کودکی مراجعه کننده را فراهم آورده و به او کمک میکند تا طرحوارههای ناکارآمدش را کنار بگذارد و گامی به سوی زندگی رضایتبخشتر و سالمتر بردارد.
سخن پایانی
طرحواره درمانی؛ راهیست برای رهایی از تجربیات تلخ گذشته و باز کردن مسیر به سوی تجربههای سالمتر، رضایت بخش تر و اصیل تر. این فرآیند به افراد کمک میکند تا از الگوهای منفی ذهنی که در طول زمان ایجاد شدهاند، رهایی یابند و بتوانند روابط سالم تری را برقرار کنند. با داشتن درک عمیق تر از خود و گذشته، میتوانند به شیوهای متفاوت و آگاهانهتر با چالشهای زندگی رو به رو شوند.
مشاوره آنلاین با بهترین مشاوران فارسی زبان
● جلسه پیش مشاوره رایگان